پس از معرفی مساله ابهام و پارادوکس خرمن در فلسفه زبان و توصیفی از نسخه استاندارد نظریه معرفتی درباره ابهام، نتایج این نظریه در دو موضع مورد نقد قرار می گیرد. نخست اینکه توجیه معرفت شناختی نظریه مستلزم پارادوکس هایی مشابه پارادوکس خرمن است؛ و دوم اینکه توضیح روان شناختی مناسبی برای شهودهای مخالف نظریه وجود ندارد. نتیجه این خواهد بود که نظریه معرفتی نتوانسته از عهده وظایف یک نظریه درباره ابهام برآید.